جدول جو
جدول جو

معنی گره باز کردن - جستجوی لغت در جدول جو

گره باز کردن(کَ دَ)
گشودن. روا ساختن. انجام دادن:
گره تا میتوانی باز کن از کار محتاجان
چو بیکاران به ناخن گردن خود را مخار اینجا.
صائب
لغت نامه دهخدا
گره باز کردن
گشودن گره را، انجام دادن امری را روا کردن حاجتی را: گره تا میتوانی باز کن از کار محتاجان چو بیکاران بناخن گردن خود را مخار اینجا (صائب)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ بَ بَ تَ)
در میان موی سر خطی گشودن و موی از دو کران خط شانه زدن. رجوع به فرق شود
لغت نامه دهخدا
(حُبْ وَ / وِ بَ تَ)
خلق کردن. ایجاد کردن:
حصار جهان را که سر باز کرد
ز بیت المقدس سرآغاز کرد.
نظامی.
، افتتاح کردن. آغاز کردن. شروع کردن:
شغال و گرگ و زاغ این ساز کردند
که از شخص شتر سر باز کردند.
نظامی.
، منفجر شدن جراحت و ریش
لغت نامه دهخدا
(تَ پَ / پِ کَدَ)
نقاب از چهره برداشتن. کشف حجاب کردن. برقع از رخساره برافگندن:
اکنون که تو روی باز کردی
رو باز به خیر کرد حالم.
سعدی.
و رجوع به روباز شود
لغت نامه دهخدا
(زی وَ نِ / نَ دَ)
گره باز کردن. گره گشادن و گشودن. مجازاً رفع مشکل کردن. مشکلی را آسان نمودن:
چون وانمیکنی گرهی خود گره مباش
ابروگشاده باش چو دستت گشاده نیست.
صائب.
وا نکرد آئینه گردیدن گره از کار من
بند حیرت سخت تر از بیضۀ فولاد بود.
میرزا بیدل (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پر باز کردن
تصویر پر باز کردن
رفتن، جفت شدن
فرهنگ لغت هوشیار